من این حروف نوشتم چنانکه غیر ندانست
تو هم ز روی کرامت چنان بخوان که تو دانی
می چکد بر صفحه خط خطی ذهنم قطره های سکوت گاه و بی گاه... و انگار که می شویدم آرام ... زندگی را که ببندی زنده می شوی انگار و حسی که سرشار از شوق فراموشی است و پر از مرگ فردا دست می اندازد روی شانه ات و انگار که از تو جاری شود تا زمین پست سبک می شوی قطره قطره سبک می شوی و اگر کمی بیشتر بسته نگاهش داری پاهایت از زمین کنده می شود ... می چکد بر صفحه ی پاره پاره ی قلبم قطره های انتظار یکریز و بی امان و انگار که می کِشدم قد می کِشم اما کسی چه میداند که تا "تو" چقدر باید قد کشید ... می چکد بر من قطره قطره تو ...
نظرات شما عزیزان: